گاهی آنقدر اینه به در ودیوار خود میزند تا بیابد نشانه ای از نوری که در آن طفل را دریابد و از احوالش باخبر شود
اما حتی باخبری گاهی هزاران بار سنگین تر از بی خبری است
آرامشی که نمیداند در زیر این ارامش صبح گاهی دریا چه میگذرد .
آیا واقعا دریا ارام است
و یا شاید آماده میشود برای طوفان دیگری
آنجاست که آینه دست به آسمان بلند میکند و میخواهد از خالق مهربان هستی که آرامش را لایه لایه عمیق تر کند و در اعماق آن دریا بگستراند
به همان سخن که
برای آرامش دلم دعا کن
آری
این همان دعاست از برای طفلی بی قرار که اکنون نشانه های ارامش صبح گاهی را میبیند آینه
نگاهی از سر نگرانی و اشکهایی که گاهی حتی نای باریدن ندارند
از دلهرگی و شاید بی تابی اینه
و پدر را چه میشود در این میانه
اه .
ای کاش میشد پدر هم مانند مادر میتوانست بی آنکه نگران جایگاه پدریش باشد غرق در طفل شود و او نیز سر باز کند از هزاران غصه ی درونیش
اما نه
طفل را یارای تحمل آن قصه نیست
بگذار
بگذار تا همچنان این مهر بر آن دهان بماند
و اینه سکوت کن حتی اگر دیدی برخی از ان غصه ها را
و آنچنان بیانش که .
گویی اصلا میدانی و نمیدانی
و شاید هم نمیداند آینه
اما فرصتی میخواهد تا نداند که میداند
درباره این سایت